Sunday, March 15, 2009

نوروز 1388


امسال عید آهسته و دزدکی اومد سراغم. تازه دیروز وقتی مینا پرسید: میترا فردا بازاز نوروزی می آی؟ بوی خوش عید رو تو تمام وجودم حس کردم و نوازش لطیفش رو وقتی مامانم گفت: پنجشنبه شب خونۀ خاله رویا به صرف سبزی پلو ماهی دعوتیم، تو موهام و روی صورتم حس کردم. به خاطر امتحان های هفتۀ دیگه ام امروز بازار نوروزی نرفقتم. خونۀ خاله رویا هم نمی ریم چون فرداش ساعت هفت صبح (تقریبا ً3 ربع قبل از سال تحویل) یه امتحان 4 ساعته دارم. با این حال انقدر بابت اومدن عید و سال نو خوشحالم که حد نداره

عید خوبم هر موقع بیای خوش اومدی، با آغوش باز منتظرت هستم

عید نوروز و سال نو میلادی رو پیشاپیش به همتون تبریک می گم. امیدوارم سالی پر از شادی وشیرینی و شکلات و خوردنی های خوشمزۀ دیگه داشته باشید

1 comment:

Anonymous said...

با همین دیدگان اشک آلود،

از همین روزن گشوده به دود،

به پرستو، به "تا"، به سبزه درود!


به شکوفه، به صبحدم، به نسیم

به بهاری که می رسد از راه،

چند روز دگر به ساز و سرود.


ما که دل های مان زمستان است،

ما که خورشیدمان نمی خندد،

ما که باغ و بهارمان پژمرد،

ما که پای امیدمان فرسود،

ما که در پیش چشم مان رقصید،

این همه دود زیر چرخ کبود،


سر راه شکوفه های بهار

گریه سر می دهیم با دل شاد

گریه شوق، با تمام وجود!

.
.
.

در بهاری که می رسد از راه،

گل خورشید آرزوهامان،

سر زد از لای ابرهای حسود.

شاید اکنون کبوتران امید،

بال در بال آمدند فرود...


پیش پای سحر بیفشان گل

سر راه صبا بسوزان عود


به پرستو، به "تا"، به سبزه درود!

:P :D

saale no mobarak...