بابای دوستم نازنین معتقده که هممون باید بریم چینی یاد بگیریم چون به زودی چینی زبون بینالمللی میشه. امروز که بعد از کلی رفته بودم کتابخونۀ نورث یورک، یاد همین حرف افتادم و کلی خندیدم. رو تمام میزها طبق معمول یه یادداشت بود که یه طرفش به انگلیسی تایپ شده بود لطفا ً سکوت را رعایت کنین، جالبیش نوشتۀ تایپ شدۀ طرف دیگۀ همۀ این یادداشتها بود که به گمان من یکی ازانواع زبون چینی بود. البته ممکنه چینی نبوده باشه و کرهای یا ژاپنی یا زبون دیگهای باشه.خیلی شیک بید، ظاهرا ً اون دورانی که تابلوها رو به دو زبون انگلیسی و فرانسه مینوشتن گذشته
.
.
.
.
مو: کتابخونۀ دانشگاهی؟ منم میآم ولی یکم دیرتر
میترا: نه دانشگاه نیستم
مو: پس کجایی؟
میترا: نخندیا ولی کتابخونۀ نورث یورک
انگار یه بمب خنده اون ور تلفن ترکید
مو: حالت خوشه؟ این همه راه از میسیساگا پاشدی رفتی اونجا چی کار؟
میترا: حوصلۀ دانشگاه رو نداشتم، تو اتوبوس و مترو بهتر میتونم خوندنیام رو بخونم، دلم هم برای کتابخونۀ دوران دبیرستانم تنگ شده بود
همچنان در حال خندیدن بود
مو: زدی رو دست هر چی دیوونست
شاید دیوونگی باشه، یکم هم وقت تلف کردن، ولی کیفی داره. راندمانم هم بد نبود، اولین بارم هم نبود که این کار رو میکردم، به احتمال زیاد آخرین بارم هم نیست
.
.
.
.
در سکوت محض کتابخونه، وسط یه خروار ورق، موبایلم داره وول میخوره و تو کلۀ خودش میزنه. از جام پا میشم و پچ پچ کنان جواب میدم. صدای نادیا یکم عجیبه، انگار اکو داره
نادیا: میترا خودتی؟
بر میگردم که از خانومی که بهش تنه زدم معذرت خواهی کنم. باورم نمیشه نادیاست. درجۀ هیجان تو کتابخونه از 0 به 1200 میرسه و هردومون یکزمان شروع میکنیم به پچ پچ کردن. انقدر صحنه خنده داره که یه آقای ایرانی به هوای استفاده از کامپیوتر اومده تماشا و حواسش نیست چقدر تابلو هستش
میترا: چطوری تو دختر؟ چی کارا میکنی؟ چقدر خوشحالم میبینمت
نادیا: تو خوبی؟ اینجا چی کار میکنی؟ چقدر عوض شدی، اصلا ً نشناختمت، چقدره اینجا نشستی؟ گفتم بهت زنگ میزنم و اگه تلفنت رو جواب دادی میفهمم خودتی. خیلی عوض شدی، مگه چند ساله همدیگرو ندیدیم؟ یه سال؟ دو سال؟
بعد از 9 سال دوباره داریم با هم درس میخونیم. هنوز همونقدر مهربون وبا نمک و دوستداشتنیه. چقدر زمان زود میگذره. چقدر راحت زندگی آدمها رو از هم دور میکنه. چه جوری از کلاس نهم و هر شب تا ساعت 4 صبح پای تلفن حرف زدن رسیدیم به جایی که مجبوریم از رو شماره تلفن بایگانی شدۀ تو تلفنامون اطمینان خاطر بگیریم که همدیگهرو میشناسیم؟